سفرنامه مراکش بخش 2 جامع الفنا
۲۶ اسفند، ۱۳۹۸سفرنامه مراکش بخش 4 صاحارای غربی
۲۶ اسفند، ۱۳۹۸
روز سوم سفر مراکش …
روز سوم بعد از صرف صبحانه علی بهم گفت ماشین ها رو آوردن تحویل بدن، به اتفاق همسفرها رفتیم به سمت پارکینگ و وضعیت فنی ماشین ها و تاریخ تولید لاستیک ها رو نگاه کردیم و با هر خودرو دور کوچیکی ام برای تست زدیم و همه چی درست بود.
راهنمای محلی مون به نام ابراهیم هم خودش رو رسونده بود و با دیدن این صحنه ها متوجه شد با یه تیم حرفه ای طرف و بعد از تحویل دادن اتاق ها و امضای قرار داد خودرو ها و تحویل به همسفران به سمت اولین مقصد حرکت کردیم و چون قبلا چند باری خارج از ایران رانندگی کرده بودم و به قوانین آشنایی کامل تری داشتم از قبل به بچه ها در مورد رعایت قوانین رانندگی مواردی که باید گفته می شد رو منتقل کرده بودم تا تو این سفر مشکلی از این بابت برای همسفر ها پیش نیاد.
تو این سفر تسمه بکسل و شگل و تجهیزات دیگه رو به خاطر وزن اضافی با خودمون نبرده بودیم و با راهنمایی که ابراهیم قبلا توسط ایمیل بهمون کرده بود قرار بود تو شهر مرزوقا این تجهیزات رو تهیه کنیم، بعد از خارج شدن از شهر مراکش وارد گردنه ای پر پیچ و خم و واقعا زییا شدیم که در بلند ترین نقطه این گردنه برای صرف چایی و قهوه توقف کوتاهی در یکی از فروشگاه ها داشتیم که مملو از توریست های اروپایی بود، وقتی منتظر آماده شدن قهوه ها بودیم متوجه شدم خیلی از توریست ها در فضای بالکن که مشرف به کوه مرتفعی بود حضور دارن و از دیدن این منظره ذوق زده شدن و مشغول عکاسی و فیلم برداری بودن که اون منظره و اون کوه برای ما ایرانی ها در واقعیت یه منظره کاملا معمولی به حساب میومد و یاد مسافرهای خارجی مون تو این سال ها افتاده بودم که در سفر به ایران می گفتند احساس میکنیم به یه سیاره دیگه قدم گذاشتیم و اینجا چرا انقدر کوه و پستی بلندی داره.
به سمت مقصدمون حرکت کردیم و در صورتی که طبق برنامه و بدون فوت وقت رانندگی می کردیم باید ساعت 8 شب به مرزوقا می رسیدیم، در طول مسیر فقط در مبادی ورودی و خروجی شهر ها پلیس حضور داشت و یه مقدار از نگرانی ما به خاطر جریمه کردن های الکی کم کرده بود، شهر هایی که ازشون عبور می کردیم نسبتا کوجیک و با جمعیت کم بودن و هر چه قدر که به سمت مرزوقا نزدیک تر می شدیم اختلاف طبقاتی بیشتر می شد.
ابراهیم که به عنوان راهنمای محلی در کنار ما حضور داشت جوانی خوش برخورد، خوش خنده، آروم و با اطلاعاتی نسبتا کافی بود ولی در اکثر مواقع در حال چرت زدن بود، در طول مسیر به تمام تابلوهای راهنمایی و رانندگی دقت میکردیم تا مشکلی برامون پیش نیاد که از بابت مدیریت زمان وقت کم نیاریم، هوا تاریک شده بود و در نزدیکی های شهر مرزوقا باید از دو سه تا شهر کوچک به نام های سیجیلماسا و ریسانی عبور میکردیم که در ورود و خروج و هم داخل شهر با مردم و احشامی روبرو می شدیم که کاملا آزادانه در طول خیابان ها حرکت می کردند و عبور مرور خودروها براشون کاملا بی اهمیت و باعث ترافیک شده بود، دیدن چنین صحنه هایی در شب و نگاه های عجیب و غریب مردم محلی که اختلاف طبقاتی فاحشی با چیزی که تا به حال دیده بودیم یک مقدار نگران کننده بود و سعی کردیم با احتیاط کامل عبور کنیم !
برنامه ریزی سفرمون به نحوی بود که بین ساعت هشت تا هشت و نیم باید به هتل می رسیدیم ولی ساعت نه شب بود و ما حدود 150 کیلومتر با مرزوقا فاصله داشتیم که مهم ترین علتش چک کردن های به دفعات مدارک توسط پلیس بود، وقتی از شهر کوچک ریسانی خارج شدیم توقف کوتاهی کردیم و قرار شد من به عنوان سر تیم و با سرعت بیشتری رانندگی کنم و بچه ها با فاصله بیان و اگه مشکلی پیش اومد توسط تلفن به علی که تو ماشین های پشتی بود اطلاع بدیم، به سمت مرزوقا حرکت کردیم و با اینکه جاده دو طرفه بود ولی دیگه کاملا خلوت شده بود و سرعتمون بعضی جاها به 180 کیلومتر هم می رسید که حدودا 30 کیلومتری مرزوقا جی پی اس یه مسیر خاکی ولی نزدیک تر رو بهم نشون می داد که بعد از فعال کردن کمک سبک وارد اون جاده شدیم و به سرعت به سمت لوکیشن هتل حرکت میکردیم، نزدیک شهر مرزوقا که شدیم با دیدن تعداد زیاد خودروهای توریست های اروپایی بخش زیادی از نگرانی هامون کم شدو بعد از صرف شام همه برای استراحت به اتاق هامون رفتیم.
روز چهارم سفر مراکش…
بعد از صرف صبحانه از فضای هتل و اطراف بازدید کردیم برای ما که تمام کویر های ایران رو رفته بودیم هم صحنه ها کاملا رویایی بود، ویو استخر هتل به سمت تپه های ماسه ای کویر مرزوقا و عبور و مرور خودرو های گروه های سافاری و موتور سوار خارجی و تعمیرگاه ها و رستوران های کوچک و محلی نشون می داد مرزوقا یکی از مقاصد جذاب این سفر خواهد بود، جی پی اس گارمین و نقشه های ماهواره ای روی گوشی رو فعال کردیم تا به سمت داخل کویر مرزوقا حرکت کنیم ولی شوق دیدن کویر و لذت سافاری در اون لحظه باعث شده بود که به کل فراموش کنیم قرار بوده در مرزوقا نسبت به تهیه تجهیزات و تسمه و شگل اقدام کنیم و بدون امکانات کافی به سمت داخل کویر حرکت کردیم
بعد از پیدا کردن محل مناسب ورود به رمل ها و کم کردن باد لاستیک ها و مقدار کمی پیمایش، خودروی دوم در یکی از قیف های کوچک گیر کرد و اون لحظه متوجه شدیم که تسمه و شگل رو فراموش کردیم و با کلی دردسر و بدون تجهیزات و به سختی خودرو رو با همکاری همه همسفرا از اون شرایط آزاد کردیم و تصمیم گرفتم مسیر سبک تری رو بریم تا احتمال گیر کردن خودرو ها کم تر بشه تا بعد از رسیدن به شهر تجهیزات مورد نیاز رو خریداری کنیم
بعد از پیمایش عرض کویر مرزوقا که نسبتا کوچک بود برای صرف ناهار به سمت شهر حرکت کردیم و در زمانی که در رستوران منتظر آماده شدن غذا بودیم علی و ابراهیم برای خرید لوازم رفتن ولی ابراهیم که گفته بود از مرزوقا می تونیم تسمه و تجهیزات ریکاوری خودرو ها رو تهیه کنیم خبر داد فروشگاهی که تجهیزات افرود عرضه می کرده جمع شده و نمیدونه از کجا میتونیم این لوازم رو تهیه کنیم !
این خبر اصلا خوشایند نبود چون مقصد اصلی ما صاحارای غربی مراکش بود که از بابت وسعت جز چند کویر بزرگ دنیا و شبیه به کویر لوت بود و پیمایش در عمق این کویر بدون تجهیزات در واقع نشدنی بود، با پرس جوی زیاد بالخره تونستیم تجهیزات مورد نیازمون رو به صورت دست دوم تهیه کنیم و با میلگرد شگل درست کنیم و به سمت مقصد بعدی که منطقه اوزینا بود حرکت کردیم، بخشی از مسیری که از امروز به بعد قرار بود پیمایش کنیم مربوط به رالی بین المللی داکار بود که از این پوینت ها عبور کرده بود و هر چند کیلومتر دیدن تیم های موتور سوار یا سافاری خارجی که با ماشین های خودشون اومده بودن لذت بخش بود و از اینجا به بعد بافت طبیعی کاملا بیابانی و منحصر به فرد می شد.
قبل از غروب آفتاب به کاروانسرایی که محل اقامت امشب گروه بود رسیدیم ولی بر خلاف مرزوقا اینجا با اینکه محل تردد گردشگرا بود به جز ما گروه دیگه ای اقامت نداشت، فضای کاروانسرا کاملا قدیمی، تمیز و داخل حیات پر از درختان بزرگ بود، بعد از تحویل گرفتن اتاق ها به سمت کویر کوچکی که در پشت کاروانسرا بود رفتبم تا از غروب خورشید عکاسی کنیم ولی پشت بزرگترین رمل این کویر کوچک یه کوه نسبتا بزرگ قرار داشت که تا قبل از این که ما به بلند ترین نقطه برسیم خورشید با اینکه غروب نکرده بود به پشت کوه رفته بود و بعد از توقف کوتاهی به سمت کاروانسرا برگشتیم
همسفرها در حال چک کردن اخبار و … بودن و من و علی به اتفاق ابراهیم مسیری که روز بعد قرار بود طی کنیم رو بررسی می کردیم تا اینکه علی گفت برای امشب تدارک گروه موسیقی محلی مراکشی رو دیده که موقع صرف شام قرار اجرا داشته باشند، بعد از صرف شام و تحمل کردن موسیقی محلی نسبتا نا خوشایند مراکشی همه خوابیدیم تا روز بعد پر انرژی سفرمون رو ادامه بدیم…
وحید کاویانی