صبح زود بیدار شدیم و بعد از صرف صبحانه و گرفتن عکس یادگاری با سر در کاروانسرا به سمت مقصد بعدی که شهر زاقورا و ادامه صاحارای غربی مراکش بود حرکت کردیم

مسافتی که در این روز باید رانندگی کنیم زیاد ولی مسیرها همه به صورت بیابانی یا جاده شوسه بوده و در طول مسیر از جاذبه های طبیعی مختلفی باید بازدید کنیم، در طول مسیر بعد از چند ساعت رانندگی به دق بزرگی رسیدیم که بخشی از مسیر رالی بین المللی پاریس داکار بود، برای لحظاتی توقف کوتاهی داشتیم برای عکاسی که متوجه حضور چند خودرو رنو داستر با پلاک های اروپایی شدیم و گپ و گفت کوتاهی با رانندگان داشتیم

با سرعت زیاد به سمت بیابان حرکت کردیم تا به نقطه ای رسیدیم که کانال ها و خندق های طویل و بزرگی در گذشته برای استخراج فسیل حفر شده بود، حدود نیم ساعت رو در اینجا برای عکاسی و مشاهده فسیل ها بودیم و در نهایت به سمت جاده ای پر پیچ و خم که در یک طرف آن کویر و طرف دیگر کوه سنگی بزرگی بود حرکت کردیم، ابراهیم با اینکه در اکثر مواقع در حال چرت زدن بود ولی حواسش کاملا به دوراهی و سه راهی ها بود که گروه مسیری رو اشتباه نره

در داخل کویر و در کنار چشمه آب تلخی با بقایای یک لندرور قدیمی برخورد کردیم که گردشگران عبوری از کنار آن، یادگاری هایی بر روی بدنه آن نوشته بودند، بعد از توقف کوتاهی برای عکاسی دوباره حرکت کردیم تا به منطقه ای با پوشش گیاهی غنی رسیدیم و از بین طاق زار ها توسط جاده ای شنی به سمت مقصد ادامه مسیر دادیم تا به جاده آسفالت و در نهایت شهر زاقورا رسیدیم، بعد از تحویل گرفتن اتاق ها و استراحت به اتفاق همسفران در محوطه فضای باز هتل دور همی داشتیم و ابراهیم که در طول این مدت زبان فارسی رو از یکی از همسفران یاد گرفته بود شیرین کاری هایی انجام می داد بدون اینکه مطلع باشه نصف کلماتی که یاد گرفته و تکرار میکنه منشوری !!!

صبح روز بعد، بعد از تحوبل دادن اتاق ها به سمت چیگاگا حرکت کردیم و در طول مسیر در روستایی که جمعیت خیلی کمی داشت برای صرف چای و قهوه توقف کردیم که با یک گروه بزرگ دیفندر سوار برخورد کردیم، بعد از گپ و گفت کوتاهی و گرفتن عکس به سمت آخرین کویر صاحارای غربی مراکش حرکت کردیم

کویر چیگاگا یکی از برگترین کویر های این منطقه بود که بلند ترین ارتفاع هرم های ماسه ای رو در دل خودش جا داده بود و به نوعی اصلی ترین مقصد ما در این سفر بود، بعد از روشن کردن جی پی اس و فعال کردن تصاویر ماهواره ای و انتخاب و مشخص کردن نقطه ورود به سمت داخل کویر حرکت کردیم، ابراهیم که به گفته خودش تا به حال فقط از کنار کویر ها عبور کرده بود یه کم ترسیده بود ولی چیزی نمی گفت، بعد از پیمایش کوتاهی برای چکاپ وضعیت لاستیک ها توقف کوتاهی داشتیم که متوجه شدم احتملا به توفان بر خواهیم خورد ولی خوب مسئله توفان برای ما تو این سالهایی که در کویر های ایران در رفت و آمد بودیم خیلی مهم نبود، وقتی بر روی یکی از بلند ترین هرم های ماسه ای کویر قرار گرفتیم صحنه های که میدیدم شباهت زیادی به کویر لوت داشت ولی در مقیاس کوچکتر و در همین موقع بود که خودروی من سر یکی از تیغه های بزرگ گیر کرد و همزمان توفان سهمگین در چند ثانیه به ما رسید و به سختی توانستیم خودرو رو از اون شرایط ریکاوری و آزاد کنیم و ادامه مسیر بدیم، تغریبا به مرکز کویر چیگاگا رسیده بودیم که باید به فکر مسیر برگشت می بودیم چون باید تا قبل از تاریک شدن هوا از منطقه خارج می شدیم

در اصل منطقه ای که ما به اون وارد شده بودیم محل تجمع گروه شبه نظامی پولیساریو بود و طبق گفته ابراهیم این گروه شبه نظامی باعث تنش دیپلماتیک بین دو کشور ایران و مراکش بود و یکی از دلایلی که قبل از صدور ویزا ما رو ملزم به رعایت اون کرده بودند حضور ابراهیم به عنوان راهنمای محلی در طول این مسیر بود همین موضوع گروه شبه نظامی پولیساریو بود که ما ازش کلا بی خبر بودیم .

بعد از پیمایش به سمت خروج از کویر قبل از غروب خورشید به نقطه از پیش تعیین شده در جی پی اس که محل اقامت امشبمون بود نزدیک شدیم و وقتی وارد محوطه این واحه شدیم بعد از چک کردن اسم و لوکیشن مطمئن شدیم درست اومدیم ولی تصاویری که در سایت این واحه و در سایت های دیگه ای مثل booking.com  دیده بودیم کاملا متفاوت بود، متاسفانه وضعیت بهداشت به شدت پائین بود و نکته جالب این بود که گروه های خارجی دیگه ای که در اون محل اقامت داشتن این موضوع براشون بی اهمیت بود و اعتراض ما به پرسنل این واحه بی تاثیر بود وبدتر اینکه تا شعاع چند کیلومتری ما هیچ محل اقامتی دیگه ای نبود، بعد از تحویل گرفتن اتاق ها یا بهتر بگم دالون های چادری که پر از حشره بود من و دو تا از همسفران تصمیم گرفتیم شب رو در ماشین استراحت کنیم.

اوضاع روحی گروه اصلا مساعد نبود و شخصا خود من هم بعد چند روز سطح انرژیم به شدت پائین اومده بود تا سر میز شام خبر خروج آمریکا از برجام توسط یکی از همسفران اعلام شد، به شخص چون خودم اهل سیاست نیستم و بینش سیاسی ندارم هیچوقت با کسی بحث سیاسی نمیکنم ولی همسفران ما در اون لحظه ساعت های بدی رو سپری کردن که برای من در ظاهر بی اهمیت بود ولی وقتی یکی از همسفران بین صحبت هاش از جنگ صحبت می کرد ناخواسته این نگرانی در ذهن منم ایجاد شد…

بعد از صرف شام، تنها تو یکی از ماشین ها در حال استراحت بودم و به موسیقی گوش میدادم و خاطرات خوب و بد سفر های این چند سال رو مرور می کردم تا ذهنم از مباحث سیاسی و شرایط نسبتا نا امنی که در کشور غریب با اوضاع تنش های دیپلماتیک اتفاق افتاده بین ایران و مراکش و خروج امریکا از برجام داشتیم دور بشه ولی واقعیت تا صبح خوابم نمی برد و هر لحظه به این فکر می کردم اگر گروه ما توسط گرو های تند رویی که فاصله خیلی کمی از ما دارن برای سو استفاده های سیاسی به گروگان گرفته بشه سرنوشتمون چه قدر شبیه فیلم ها میشه !!! و برای دلداری دادن به خودم یاد یکی از سفر هام به کشور ارمنستان افتادم که موقع ورود ما با خودرو های خودمون به شهر ایروان همزمان شده بود با کودتای داخلی و تصرف یکی از پایگاه های مهم پلیس ولی ما بدون هیچ مشکلی اون سفر رو به بهترین نحو ممکن اجرا کرده بودیم.

 بالخره صبح شد و بعد از خوردن صبحانه حرکت کردیم به سمت خروج از این منطقه و گپ و گفت های سیاسی بین همسفران ادامه داشت ولی من سعی می کردم سکوت کنم و از مسیر لذت ببرم تا اینکه بعد از عبور از حاشیه پارک ملی کویری ایرکی از مناطق کویری و بیابانی خارج شدیم و به سمت فوم زوید و لمحمید حرکت کردیم که در آخرین نقطه بیابان با پست نگهبانی نیروی های نظامی برخورد کردیم که بعد از چک کردن مدارک و جواب دادن به چند تا سوال به سمت هتل محل اقامتمون در لمحمید حرکت کردیم، بعد از رسیدن به هتل و تحویل گرفتن اتاق ها همه به سمت استخر هتل که در محوطه باز بود رفتیم و از فضای هتل که واقعا زیبا بود لذت بردیم، موقع شام فضای کاملا رمانتیک و استثنایی در فضای هتل حاکم بود که باعث آرامش ذهنی همه همسفر ها شده بود و بعد از یک شب پر تنش شب خوب و آرومی را پشت سر گذاشتیم تا روز بعد با انرژی کامل به سمت شهر مراکش و در نهایت شهر کازابلانکا بریم…

وحید کاویانی 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *