سفرنامه مراکش بخش 1 کازابلانکا
۲۶ اسفند، ۱۳۹۸سفرنامه مراکش بخش 3 مرزوقا
۲۶ اسفند، ۱۳۹۸
روز دوم سفر با صرف صبحانه در هتل شروع شد، میتونم بگم تنها وعده غذایی که باب میل هممون بود فقط صبحانه بود و موقع ناهار و شام به خاطر طعم بی مزه و سرد غذاهای مراکش که باب میل اکثریت نبود هممون دچار سردرگمی خاصی میشدیم که آیا سفارش بدیم یا ندیدم، بعد از تحویل اتاق ها با خودروی ون به سمت شهر مراکش حرکت کردیم، اتوبان های کاملا تمیز و مرتب، استراحتگاه های بین راهی تجهیز شده و طبیعت سرسبز نگاه هر مسافری رو به خودش جلب میکرد، برخلاف اخلاق نسبتا تند مردم همه قوانین رانندگی رو رعایت میکردن و پلیس ها فقط در مبادی ورودی و خروجی شهر ها حضور داشتن و تا این لحظه جالب ترین موضوعی که خیلی ام مهم بود دیدن تابلوی غف بود، تابلویی که راننده رو موظف میکنه در هر لحظه ای که این تابلو رو مشاهده کرد قبل از اون کاملا توقف کنه و منتظر بمونه تا پلیس برای چک کردن مدارک به سراغ راننده بیاد و ظاهرا رد شدن از این تابلو عواقب نسبتا نا خوشایندی رو برای راننده رقم میزد!
به شهر مراکش رسیدیم زندگی اینجا در جریان بود، خیابان های شلوغ، فروشگاه های بزرگ و کوچیک و مردمی که هر کدام به نوعی سرگرم روزمرگی های خود بودند، بعد از تحویل گرفتن اتاق ها تایم کوتاهی رو از استخر هتل استفاده کردیم و در نهایت به سمت مرکز شهر و میدان جامع الفنا حرکت کردیم، در بدو ورود به مرکز شهر یکی از مواردی که تو ذوق گردشگر می زد بوی نامطبوع فاضلاب بود که در سطح کل شهر می شد احساس کرد، این میدان در اصل یک بازار بزرگ روباز بود که از دکه های کوچیک و بزرگ فروش غذا، نوشیدنی، تنقلات و میوه و آبمیوه پر بود و افرادی هم مشغول طالع بینی، یا بازی با میمون، بازی و سرگرمی با مار یا رقص و پایکوبی بودند، البته چندباری هم با افرادی برخورد کردیم که پیشنهاد فروش مواد مخدر میدادن و برای من سوال بود که چرا من !!!
یکی از جاذبه های دیدنی میدان جامع الفنا مسجد کتبیه بود که ارتفاع منار اون 65 متر بود و ما در بهترین زمان ممکن که مسجد خالی از مردم بود از داخل اون بازدید کردیم، یکی از افسانه های قدیمی مراکش در رابطه با این مسجد این بود که چون این سازه مشرف به حرمسرا بوده تنها یک موذن نابینا میتوانسته از منار آن بالا رفته و اذان بگوید و همچنین گنبد کوچکی بر روی منار وجود داشت که سه گوی طلا بر روی آن نصب شده بود که می گفتند از طلاهای ذوب شده همسر یعقوب المنصور ساخته شده، این بنا به عنوان نماد شهر مراکش شناخته می شد به طوری که منار بلند آن هم از همه جهات قابل مشاهده بود.
گشت ما تا آخرای شب در مرکز شهر و بازار های اطراف جامع الفنا ادامه داشت و از فروشگاه هایی بازدید کردیم که شبیه به عطاری بودن و روغن آرگون و محصولات دیگه ای برای عرضه داشتن که گردشگر رو ترغیب به تست انواع اونها میکردن و همچنین در ازای هزینه خیلی اندکی در همان فروشگاه با روغن های گیاهی خدمات ماساژ هم ارائه میدادن، من که تا اون لحظه نمیدونستم روغن آرگون چیه و چه استفاده ای داره وقتی در یکی از استوری هایم در اینستاگرام از این قسمت سفرمون فیلم اپلود کردم با حجم زیادی پیام از طرف دنبال کنندگان روبرو شدم که روغن آرگون براشون تهیه کنم ولی خوب متاسفانه امکان اینکه اون حجم زیاد از روغن آرگون را بیارم ایران رو نداشتم.
بعد از صرف شام به سمت خیابانی رفتیم که تمام برند های مطرح دنیا در آنجا شعبه داشتند و همچنین کازینو های معروف مراکش هم در این خیابان بودند، و اختلاف طبقاتی رو در اینجا کاملا می شد احساس کرد، بعد از گشت و گزاری کوتاه در این خیابان همه همسفران به سمت هتل رفتن و من به اتفاق احمد دوباره به سمت میدان جامع الفنا برگشتیم و تا نیمه های شب به گشت تو این قسمت از شهر پرداختیم، در روز سوم سفر قرار بود شرکت اجاره دهنده خودرو ها، 3 دستگاه تویوتا پرادو را صبح زود در جلوی هتل محل اقامتمون تحویل بده تا قسمت اصلی سفر ما شروع بشه و من نگران وضعیت فنی ماشین ها یا خلف وعده شرکت اجاره دهنده بودم، ما از قبل گفته بودیم تصمیم داریم که با خودرو ها داخل کویر بریم و وضعیت فنی و نوع لاستیک ها برامون مهم بودن ولی موضوعی که از روز اول نگرانم کرده بود گازوئیلی بودن خودرو ها بود و بر خلاف ایران اینجا اصلا خودروی بنزینی پیدا نمی شد.
تا اینجای سفر نسبتا همه چیز خوب پیش رفته بود و من لحظه شماری میکردم ابراهیم لیدر محلی ای که قرار بود فردا بهمون ملحق بشه رو از نزدیک ببینم و در مورد جزئیات مسیر هایی که مد نظرم بود در داخل کویر ها بریم صحبت کنیم، علی از قبل به ابراهیم گفته بود که من چه سبک سفرهایی رو در عمق کویر های بزرگ ایران برگزار کردم و ابراهیم هم به صورت لفظی گفته بود هیچ مشکلی نیست ولی بیشتر نگران این مسئله بودم که محدودیت هایی رو برامون اعمال کنن…
وحید کاویانی