سفرنامه آلفونس گابریل بخش 8 “عشین”
۱ اسفند، ۱۳۹۸سفرنامه آلفونس گابریل ” بخش 10 ” جندق، مصر و عروسان
۱ اسفند، ۱۳۹۸
کویر اسرار آمیز ریگ جن
در قسمت های قبل بخشی از خاطرات آلفونس گابریل، جهانگرد و محقق اتریشی را که با سفر به کویر ها و بیابان های ایران در سال 1933 میلادی صورت پذیرفته بود مرور کردیم، گابریل و کاروان او بعد از چند روز سفر به روستای عشین که در حاشیه کویر ریگ جن واقع شده است می رسد و بعد از استراحت و تهیه آذوقه و مایحتاج که توسط پیک او از شهر انارک تهیه شده بود به سمت نخلک و علم بیک علی و علم حاجی بکر ادامه مسیر می دهند تا در نهایت با عبور از کویر اسرار آمیز ریگ جن به جندق برسند.
روز هفتم آوریل با عبور از زمین های هموار به سوی علم که از عشین فقط 25 کیلومتر فاصله داشت رهسپار شدیم، این دو علم نزدیک به موت بودند، در علم بیک علی دو کلبه و در علم حاجی بکر سه کلبه مسکونی بود و ساکنان انگشت شمار آنها اهل علم نبودند، هر یک از دو آبادی یک چشمه آب شور داشت و آب آشامیدنی را آب باران زمستان که به آب انبار هدایت می شد تامین می کرد.
دو دهکده کویری علم در این روزهای زیبای بهاری که ما سعادت سپری کردن چند روزی را در آن ها داشتیم با صفا به نظر می رسیدند، اما زمانی که توفان سرکش آن ها را با ماسه زیر تازیانه می گیرد و تپه ماسه های گرداگرد آنان مانند دریایی از شعله های آتش دود می کنند تصویر این دهکده های گلین فقیر تا چه حد باید تسلی ناپذیر باشد.
سحرگاهان روز نهم آوریل محل اتراق خود در علم بیک علی را که به خاطر وضع بهتر از نظر چراگاه در آنجا اقامت داشتیم ترک نمودیم و راه را در پیش گرفتیم، با وجود ساعات اولیه صبح مردم در مزارع خود مشغول کار بودند و وقتی ما برای آخرین بار به دهکده نگاه کردیم، فضای آبادی کوچک از یک آرامش ناگفتنی برخوردار بود.
حدود دو ساعت راه پس از علم حاجی بکر به چشمه نخلک رسیدیم و در اینجا اتراق کردیم تا روز بعد بتوانیم صبح خیلی زود، تازه و سر حال و مجهز به ذخیره آب تازه، سفر را از میان ریگ جن به سوی شمال آغاز کنیم.
معدن قدیمی سرب نخلک که یکی از قدیمی ترین معادن ایران می باشد از جاذبه های خاصی برخوردار بوده، در محوطه معدن نخلک بقایای یک آتشکده (چهارتاقی) و قلعه و همچنین مخروبه های ساختمان هایی معروف به خانه آلمان ها وجود دارد، گفته می شود این خانه ها که در حال حاضر توسط شن های روان احاطه گردیده اند برای باستان شناسان و کاوشگران آلمانی که در سال 1970 میلادی در نخلک به تحقیق و بررسی قدمت معدن و آثار به جا مانده مشغول بوده اند می باشد
آلفونس گابریل درباره نخلک در کتاب خود درباره مردمانی که در اینجا مشغول به فعالیت بودند می نویسد
پیر و جوان در نخلک کار می کردند. دستمزد روزانه بالغ بر 4 تا 7 قران بود، کار روزانه صبح زود شروع می شد و بعد از ظهر کارگران خسته را می دیدیم که با تبر های سنگین خود و ظرف های فلزی کوچک که مجهز به روغن و فتیله برای تامین روشنایی بود از دالان های زیر زمینی بیرون می آمدند. آنها به طرف بشکه های مملو از آب رفته خود را می شستند و سپس کار تعطیل می شد. کارگران با توجه به دستمزد خوب برای شرایط ایران می توانستند در مغازه های کوچکی که در نخلک درست شده بود چای، شکر و تنباکو خریداری کنند.
در نخلک با اولین جندقی ها روبرو شدیم، همگی آنها سفر ما را از میان کویر نو در پنج سال پیش به خاطر می آوردند، آنها تعریف می کردند که از آن پس هیچ فرنگی ای به شهر کوچک آنان نیامده است. ما به زودی به دیدار مجدد این واحه در حاشیه کویر بزرگ نایل می شدیم اما قبل از آن برای بررسی در منطقه غرب کویر، یعنی مسیری که سال 1928 پشت سر گذاشته بودیم، باید از طریق کویر ریگ جن به باتلاق نمک نفوذ می کردیم.
در جهت شمال، 15 درجه به طرف شرق، برجستگی کوهی که ما را به شکل اسرار آمیزی به سوی خود می کشید به صورت مبهم پدیدار بود. این کوه توره یا کافر کوه بود که به گفته مردم ظاهرا در میان صحرایی از ماسه در حاشیه آن سوی کویر قرار داشت، قصد ما آنجا بود و با پیمودن دو روز راه این فاصله کوتاه می توانست پشت سر گذاشته شود.
دنیای بی جان کویر که به خاطر تهی بودن و سکوت اش خفقان آور است، دنیایی است که خداوند یکتا به وجود آورده است خداوندی که ملل خاور نزدیک او را عبادت می کنند، خداوندی که در تخیل انسان ها تمام ارواح ممکنه را که ساکنان فضاهای دهشتناک هستند شکل داده است، کویر نیز می تواند جایگاه ارواح باشد و برای ما جای تعجب نخواهد بود اگر متناسب با موقعیت ها، وهم و خیال که در واقع امری عادی است به طور ناخود آگاه بروز کند و مسافر کویر را فدا سازد. پدیده هایی که روی قدرت تخیل شخص سفر کننده در کویر اثر می گزارند، می توانند شکل های مختلف داشته باشند.
فضای کویر را که معمولا بسیار آرام و بی صداست همه گونه سر و صدای ممکن می تواند پر کند. هنگامی که سنگ ها در اثر حرارت شدید متلاشی می شوند و و قتی توفان ( عزیز ترین طفل کویر ) در حفره هایی که در اثر هوازدگی ایجاد شده است می پیچد و یا از روی شیب پوشیده از تیغه سنگ های نازک عبور می کند، این صداها که گاه با صدای خفه رعد، انسان را به اشتباه می اندازند طنینی کاملا وحشتناک پیدا می کنند، اکثر این پدیده ها در کویر ماسه وجود ندارد ولی آنها به بدنامی شهرت دارند و با داستان هایی درباره ارواح مربوط می شوند.
پس از غروب آفتاب در زمان پائین آمدن درجه حرارت امکان دارد در میان این تنهایی، ترانه ویژه ای سر داده شود، ترانه شب کویر و انسان سپس تصور می کند که از ماسه های روان حول و حوش طنین صدای ضعیفی را می شنود که چون توضیحی برای آن ندارد، تاثیری کاملا اسرار آمیز به جا می گزارد.
ما درباره ماسه های طنین انداز واقعی که طنینی چون صوت کشتی بخاری دارند و غرش و قطع آنها ناگهانی است چیزی برای گفتن نداریم، در واقع فقط تعداد معدودی سعادت شنیدن آن را داشته اند، بی توماس و اچ سنت جی فیلبی از سفر های خود در جنوب عربستان گزارش هایی این چنین دارند.
تغریبا همه محققان کویر داستان هایی راجع به ارواح شنیده اند، حتی مارکوپولو نیز چنین مسائلی را با خود به همراه آورده است، در گزارش های او قدرت توهم که کرارا تغییر شکل می یابد و همواره تکرار می گردد خود را جلوه گر می سازد. حتی یک فرد اروپایی نیز قادر نیست خود را از نفوذی که کویر بر آرامش فکری اش می گذارد رها سازد.
منطقه ماسه های روانی که در اینجا به وجود آمده و ما آن را ریگ جن یعنی کویر ماسه ارواح می نامیم، نزد ساکنان منطقه نام های مختلفی دارد، در غرب چسبیده به کوه بزرگی و کوه مشما ریگ جن مفهوم واقعی تر دارد، در شرق به ریگ علم و ریگ بخشی کشتی و ریگ چوچوکان تغییر موقعیت پیدا می کند و در مجموع می توان گفت که ناهمواری و سختی کویر از غرب به شرق کاهش می یابد.
خط مشی زیادی برای سفر به دریای ماسه وجود نداشت در مورد این قسمت از ایران فقط دو محقق ابراز نظر کرده بودند، اچ بی وگان و سون هیدن کویر ماسه را از درون به چشم دیده و هیدن آن را از جنوب دور زده و مرز های آن را مشخص کرده است. سون هیدن در سال 1906 راه را از علم به چوپانان تعقیب کرده و در این میان هیچ موقعیتی را برای جمع آوری اطلاعات در مورد کویر ماسه که در شمال مسیر او قرار داشته از دست نداده است، شایعه ای که قابل توجه بود و ما در گفتگوی مربوط به راه های لوت بدان باز می گردیم، شایعه وجود راهی بود که زمانی از حوالی کوه نخجیر به حوالی کوه دم و از آنجا به جندق می رفته است و از قرار معلوم این راه از مدت ها پیش ترک و محدوده غیر قابل عبور شده است.
گابریل در سحرگاهان روز 10 آوریل 1933 میلادی در ادامه سفر خود، عازم دومین کویر بزرگ ایران شد، او که برای دومین بار به ایران سفر کرده بود و در نظر داشت تحقیقات خود را درباره کویر ها و بیابان های ایران تکمیل کند از هیجان زیاد خود در آن لحظه این گونه نقل می کند
وقتی حرکت کردیم کاملا سر حال و در هیجان بودیم، زیرا سفری که آماده در پیش گرفتن آن بودیم با نقشه ای که از مدت ها پیش در آخرین روز های سفر تحقیقاتی گذشته طرح ریزی شده بود تطبیق داشت.
در ابتدا هدایت شتر ها از میان تپه ماسه ها امکان پذیر بود، ولی تپه ماسه ها به سرعت فرم های درهم و سردرگمی پیدا کردند، شترها با جسارت در ماسه نرم قدم بر میداشتند، به زودی وضع برای آنها مشکل می شد ولی آنها می دانستند که چگونه به خود کمک کنند، وقتی به شیب تند تپه ها می رسیدند با مهارت از روی ماسه های روان دامنه به پائین لیز می خوردند.
انسان تک بوته های خشک کوچکی را از علف می یافت که ریشه آن ها بیرون زده و به صورت آزاد مانند رشته سیم های نازکی به طول چند متر در جهتی خزیده بودند. ریشه بوته های اسکنبیل عمیقا در ماسه ها فرو رفته بود، یک نوع گیاه انگلی نیز دیده می شد که به ریشه گیاهان میزبان خود چسبیده و دو سر آنها مانند قارچ های درشتی از زمین بیرون زده بود.
از دنیای جانوران فقط ردی از مارمولک های کوچک به رنگ تپه ماسه ها و موش های صحرایی دیده می شد، پوست این موش های صحرایی را که با تله گرفته می شدند در شهر ها به قروش می رساندند، موش هایی که رنگ زرد روشن داشتند یک تومان و و موش های کوهی را با رنگ تیره تا مبلغ دو تومان به فروش می رساندند.
دو تل کوچک از قلوه سنگ که نشان دهنده راه بودند پدیدار شدند محمد علی راهنمای ما با دقت قلوه سنگی به آنها اضافه کرد، در این قسمت خشک از ریگ جن گز های پوکی سر از خاک بیرون آورده بودند و رد پای حیوانات تغریبا کم شده بود، ادامه حرکت برای شتر ها همواره مشکل تر می شد، یکی از افراد همیشه از همه جلوتر بر روی نقطه مرتفعی قرار می گرفت و راهی که باید دنبال شود را نشان می داد
هوا با ما خیلی یاری کرده بود، دقیقا چند هفته دیگر اتراق کردن در اینجا بسیار مشکل می شد، وقتی فکر میکردیم که چند روز پیش حرارت هوا در عشین تا نقطه انجماد پائین آمده و ظهر درجه حرارت فقط 14 درجه سانتی گراد بوده حس می کردیم که هوا در حال حاضر هم بسیار گرم است، اکنون حرارت هوا تا 25 درجه سانتی گراد بالا رفته و رطوبت نسبی 19 درصد بود، ماسه ها تا 52 درجه سانتی گراد حرارت داشتند، در تابستان حرارت ماسه ها به قدری شدید است که می توان در آن تخم مرغ را پخت، شدت این حرارت در تابستان کف پای شتر را مجروح می کند و قدم گذاشتن روی ماسه ها برایشان مقدور نیست
هر جا می رفتیم و نگاه می کردیم همه چیز یک شکل بود و با همه این احوال باز هم تصویر، تصویر دیگری بود از تپه های ماسه با انواع قوس های ممکن، تپه ماسه ها مثل امواج دریا در حالی که پائین و بالا می شدند بیکران تا دور دست ها بسط یافته بودند و وای به حال کسی که تنها در اینجا سردرگم شود.
گابریل و کاروان او به دلیل حضور محد علی راهنمای وارد به کویر بعد از یک روز عالی و بدون مشکل در کویر ریگ جن پس از انتخاب محل اتراق شبی رویایی را پشت سر می گزارند او در کتاب عبور از صحاری ایران اینگونه نقل می کند
شبی دل انگیز، روشن و پرشکوه سر رسیده بود، ماه مانند خرمنی از آتش درخشان در پس حلقه ای از پاره های کوچک ابر، از پس تپه ها ظاهر گردید و انوار سرد خود را بر فراز کویر فرو ریخت و سایه ظریف یک تکه بوته گز را به صورتی شبح گونه برای ما تصویر کرد.
ما آرام و بی حرکت روی فرش های کوچک خودمان دراز کشیده بودیم و به آسمان پر ستاره بالای سرمان که حالا کاملا به آن خو گرفته بودیم نگاه می کردیم و از لحاظات که زیبایی فریبنده ای داشتند لذت می بردیم، اگر هم کمی غم زده بودیم فقط بدین خاطر بود که این دوره سپری می شد و آن زمان دوباره فرا می رسید که دلتنگی برای آنچه که در اینجا باقی گذاشته و رها کرده بودیم وجودمان را مانند خوره ای می خورد.
کاروان آلفونس گابریل در ادامه بعد از یک شب اتراق در کویر ریگ جن صبح زود روز بعد عازم مقصد بعدی که کوه توره نام دارد می شود، او در کتاب عبور از صاحاری ایران چنین نقل می کند
روزی تازه و دل انگیز فرا رسید، در زیر نور مایل خورشید تمام اجزای ظریف نقش های برجسته دریای ماسه به طرز عجیب و واضحی پدیدار بود، تپه ماسه های مسیری که ما باید طی می کردیم کمی غیر قابل اطمینان به صورت تهدید آمیزی در فاصله دور مجتمع شده بودند، محمد علی قبل از ما محل اتراق را ترک کرده بود تا نقاط قابل عبور تر را در جلو بررسی کند و ما باید رد او را دنبال می کردیم، پیمودن راه باز هم توانفرسا می شد، به ویژه برای شترها و فقط لطف کار در این بود که صبح خیلی زود راه افتاده بودیم.
تصور ما این بود که مراحل دشوارتر را پشت سر گذاشته ایم ولی باز هم تپه های مرتفع ماسه و یک چاله ریگ عظیم در برابرمان پدیدار گردید که دور زدن آن مقدور نبود، ما مجبور شدیم از آن سرازیر شویم و از صاف ترین قسمت آن بالا رویم.
برای یک استراحت کوتاه متوقف شدیم، این کار به موقع صورت گرفت زیرا یکی از شترها خیلی راحت روی زمین دراز شده بود و قصد بلند شدن نداشت، اما به زودی باید راه را ادامه می دادیم، خورشید در حال غروب کردن بود که ما با خستگی بسیار زیاد در پای کوه توره اتراق کردیم، اما هنوز وقت استراحت نرسیده بود. ما به مشقت هایی که تا رسیدن به این جا کشیده بودیم فکر می کردیم، از اینجا مجبور بودیم نگاهی به کویر بزرگ داشته باشیم و فقط به این ترتیب بود که می توانستیم تصویری از مرزهای آن در تمام اراضی تحقیق نشده داشته باشیم.
در محل اتراق امشب ما و کوه توره و حول حوش آن هیچ انسانی زندگی نمی کرد، حتی اهالی بومی منطقه هم به این جا نمی آمدند. دو سال پیش صحبت از این بود که علی خان قشقائی راهزن معروف با دو برادرش و یک زن که همگی مسلح بودند برای فرار از تعقیب دولت در کوه توره مخفی شده اند. هیچکس واقعا نمی دانست که او کجاست، بیش تر شواهد گواهی می داد که او در سیاه کوه زندگی می کند، سه چوپان کم حرفی که ما در آنجا به آن ها برخورد کردیم به طور حتم از خدمه او بودند، این که علی خان در کوهستان خشک توره به سر می برد واقعیت نداشت زیرا امسال اصلا باران نباریده بود و جایی برای چریدن شتر ها وجود نداشت.
دریای ماسه ای که محمد علی ما را به خوبی از آن گذرانده بود تا فاصله دور به سوی غرب کشیده می شد، ردیف های تازه ای از تپه ماسه های روان همواره در معرض دید بودند که امتداد آن ها از محلی که ما مشاهده می کردیم تا غرب شمال غربی در کویر ادامه می یافت، ریگ جن اصلی در آنجا قرار داشت، ماسه زار ارواحی که چهار انارکی جسور زمانی قصد نفوذ به آن را داشتند ولی بدون موفقیت مجبور به بازگشت شده بودند، در آن نقطه که ماسه با باتلاق نمک هم مرز می شد انسان نوار تیره ای از گیاهان را در برابر خود می دید، در آنجا گنجینه بزرگی از هیزم وجود داشت که دست کسی تا کنون به آن نرسیده بود.
آلفونس گابریل در آخر به چشمه ای به نام ( عین الواهر ) که آخرین محل اتراق او و کاروانش در کویر ریگ جن بوده است می رسد تا بعد از اتراق و استراحت، روز بعد عازم جندق بشوند، گابریل در سفر قبلی خود در سال 1928 میلادی به جندق خاطرات خوبی از این شهر نقل کرده که در بخش بعدی به آن می پردازیم.
هیچ گاه چشم ما برای وقار حرکت زیبای جوشیدن آب این چشمه ها در کویر های ایران که همواره شبیه یک دیگر هستند تا این حد خیره نمانده بود، صدای شر شر آن در پیچ و خم های میان علف های باتلاقی کم پشت، معدودی نی و گز های غبار گرفته که در کنار جوی های کوتاه رسوب گرفته اش مجتمع شده بود، چقدر اسرار آمیز جلوه می کرد.
در این مرحله از سفر (عین الواهر) آخرین محل اتراق ما بود، زیرا فردا به جندق می رسیدیم، شب در مقابل ورودی چادرمان به تنظیم طرح هایی که وقت آن ها را در طول روز های گذشته نداشتیم پرداختیم، نقشه هایی که مدت ها روی آن ها مطالعه و بحث کرده بودیم به انتهای خود رسیده و انجام گرفته بود.
قسمت بعدی سفرنامه گابریل را در بخش بعدی دنبال کنید